(انگلیس) حراج اشیای متفرقه و مستعمل (معمولا به سود امور خیریه)، فروش کالاهای گوناگون نیم داروارزان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دکانی که خره ریزه یاکالاهای گوناگون ارزان ونیمداردران میفروشند
انباشتگی، توده، تراکم، انبار سایر معانی: بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، توده ی در هم آمیخته، تل، کپه، تجمع [شیمی] بر انباشتگی، کپگی، کلوخه شدگی، همجوشی، تراکم، توده ى در هم آمیخته، ه ...
ژولیدگی، بی ترتیبی سایر معانی: بی ترتیبی
ژولیدگی، اغتشاش، بی نظمی، درهم و برهمی سایر معانی: نابسامانی، آشفتگی، درهم برهمی، به هم ریختگی، بی سرو سامانی، نابسامان کردن، آشفته کردن، به هم ریختن، (نظم چیزی را) به هم زدن، (جامه) نامرتبی ...
جابجا کردن، از جا دررفتن سایر معانی: (استخوان و مفصل) جا به جا شدن، در رفتن، در جای عوضی قرار دادن، جا به جا کردن، تغییر مکان دادن، بی خانمان کردن، از جادررفتن استخوان
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، بی ترتیبی، اختلال، نابهنجاری، کسالت، مختل کردن، بر هم زدن، مغشوش کردن سایر معانی: نابسامانی، درهم برهمی، شورش، بلوا، آشوب، اغتشاش، هنگامه، بیماری، بیمارگونگی، پراشی ...
بی نظم، بی ترتیب، اشفته، نا مرتب، نامنظم، مختل شده سایر معانی: درهم و برهم، مغشوش، ناسرواد، ناراستاد، پریشان، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، بیمار، دچار اختلال [نساجی] نامنظم - پیوند ...
بی ترتیب، شلوغ، بی نظم سایر معانی: نامرتب، نامنظم، درهم و برهم، مغشوش، پریشان، بی سامان، (اجتماع یا فرد) پراغتشاش، پرهرج و مرج، پرآشوب، آشفته، پرهنگامه، مختل، شلوه، ناامن
گیر انداختن، پیچیده کردن، اشفته کردن، گرفتار کردن سایر معانی: (در شاخ و برگ یا تور یا ریشه های زیرآبی و غیره) گیرانداختن، (ریسمان و گیسو) گوراندن، آشفتن، درهم پیچاندن، (اشکال و دردسر و غیره) ...
تحریف، ضایعات، تحریف کردن، الک کردن سایر معانی: دستکاری کردن (در متن یا نوشته)، (در اثر سهل انگاری) بد نقل قول کردن، (در اثر بدی دستگاه فرستنده یا بدی هوا) پیام نامفهوم پخش کردن، (داستان و غ ...
مخلوط، چیز درهم و برهم، خوراک همه چیز درهم، اش شله قلمکار سایر معانی: (آشپزی) آبگوشت یا آش شله قلمکار (بیشتر می گویند : hotchpotch)