disarrangement
معنی
ژولیدگی، بی ترتیبی
سایر معانی: بی ترتیبی
سایر معانی: بی ترتیبی
دیکشنری
اختلال
اسم
solecism, bewilderment, disarrangement, disorder, irregularityبی ترتیبی
disarrangement, abashment, bewilderment, confusion, derangement, disarrayژولیدگی
ترجمه آنلاین
به هم ریختگی
مترادف
chaos ، confusion ، disarray ، disorderedness ، disorderliness ، disorganization ، disruption ، havoc ، jumble ، mess ، mix up ، muddle ، scramble ، shambles ، topsy turviness ، tumble