مست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوشان، آب انگور
جرس، اسرار
ابلیمو سایر معانی: آب لیمو
عاقبت اعمال خود را چشیدن، از کرده ی خود رنج بردن
ترشی، تیزی، ابلیمو، ابغوره، اب سیب ترش، اب ترش میوه نرسیده سایر معانی: آب میوه ی ترش، آب غوره، آب لیمو
(امریکا - رستوران یا فروشگاه یا میخانه ای که به طور غیر منصفانه گران است) تاراجگاه
میگسار، دوران مستی، معتاد به شراب، مست، خنگ، خورده، سرمست، مخمور، لول، نشئه شده سایر معانی: پاتیل، گلست، طافح، تحت تاثیر احساسات، سرخوش، آدم مست، دایم الخمر، الکلی، میخواره، عرق خور، اسم مفع ...
اخلاقا خشک، یابس، خشک، بی آب، خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن سایر معانی: بدون آب، بی اشک، بی سرشک، کم باران، دچار خشکسالی، کم آب، تشنه، آب نیاز، خشکیده، (گاو و گوسفند و غیره که شیر نمی دهند) ب ...
مشتعل، پر هیجان، برانگیخته سایر معانی: انگیخته، هیجان زده، شوریده [ریاضیات] برانگیخته، تهییج شده
نشاط دادن، روح بخشیدن، شادمان کردن، خوشی دادن سایر معانی: سرحال آوردن، کیفور کردن، سرکیف آوردن، کیف دادن یا داشتن، دلشاد کردن، به وجد آوردن، (بسیار) خوشحال کردن، سرخوش کردن
خلاصه، زبده، عصاره، شیره، عصارهگرفتن، استخراج کردن، اقتباس کردن، بیرون کشیدن سایر معانی: (با کوشش) بیرون کشیدن، درآوردن، (دندان و غیره) کشیدن، کندن، برکندن، (از خاک معدنی فلز گرفتن) استخراج ...