خلاف قاعده، سقم سایر معانی: چیز غیرعادی یا خلاف قاعده، چیز ناهنجار، ناهمسانی، نابهنجاری، خلاف قاعده بودن، سامان گریزی، ناهنجاری، انحراف از صفات اصلی (گیاه یا جانور)، غیر متعارف، بی ترتیب [عل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انحراف، سقم، برگشتگی، رفتار منحرف، کج رفتاری سایر معانی: انحراف، برگشتگی، رفتار منحرف، کج رفتاری [آمار] انحراف
انحراف، برگشتگی، رفتار منحرف، کج رفتاری سایر معانی: انحراف، برگشتگی، رفتار منحرف، کج رفتاری
ژولیدگی، اشفتگی، بی نظمی، بی ترتیبی، اختلال، نابهنجاری، کسالت، مختل کردن، بر هم زدن، مغشوش کردن سایر معانی: نابسامانی، درهم برهمی، شورش، بلوا، آشوب، اغتشاش، هنگامه، بیماری، بیمارگونگی، پراشی ...
بیقوارگی سایر معانی: عدم تناسب، ناهمگری، عدم توازن، بی تناسب، عدم تجانس [ریاضیات] بی تناسب کردن، بی تناسبی
دچاری به نرمی استخوان، لغزندگی، سستی، شکنندگی