[حسابداری] سیاهه های وارده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از درون، در درون، به سوی درون، درونا، باطنا، از ته دل، ازتو، روحا، درست، کاملا
[حسابداری] برگشت از فروش
خبرگی، مکتب، تجربه، ورزیدگی، اروین، ازمودگی، کارازمودگی، ازمایش، کشیدن، تحمل کردن، تجربه کردن سایر معانی: آروین، کارکشتگی، کارآزموده، کاردیدگی، سرگذشت، رویدادهای پیشینی (در عمر یک فرد یا گرو ...
داخلی، باطنی، خودمانی، درونی، تویی، روحی سایر معانی: درونین، اندرونین، معنوی، نهان، نهفته [برق و الکترونیک] داخلی [مهندسی گاز] داخلی، درونی [نساجی] درونی - داخلی [ریاضیات] داخلی ...
داخلی، درونی، دور از مرز، دور از کرانه سایر معانی: درونین (در برابر: برونی exterior)، درون کشوری، (واقع در داخل سرزمین نه مرزهای آن) درون سرزمینی، درون مرزی، باطنی، کنه، اندرون، درون سرزمین ...
فرانامۀ درونی [آیندهپژوهی] فرانامهای که در آن هر اقدامی برای تحقق یک هدف فردی است
واژههای مصوب فرهنگستان
از نظر روانی، روحا، فکرا سایر معانی: فکرا، روحا، از نظر روانی
در توی، باندازه، در داخل، در حصار، در ظرف، در مدت، توی، در حدود سایر معانی: در، درون، داخل، تو، در درون، درونا، (در) جوف، (به) ضمیمه، (در) ذیل، (در) اینجا، (در) زیر، (در) کمتر از، در ظرف (در ...
امکان برقراری تماس از بیرون با شمارۀ خدمات خاص مرکز تلفن، بدون دخالت کاروَر|||متـ . از بیرون [مهندسی مخابرات]
فرانامهای که در آن هر اقدامی برای تحقق یک هدف فردی است [آیندهپژوهی]