بدون خونریزی، بی خون سایر معانی: بدون خونریزی (در مقابل bloody)، کم خون، بی بنیه، رنگ پریده، کم نا، بی رمق
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وحشی، بی رحم، حیوان صفت، جانور خوی، شهوانی سایر معانی: جانورمانند، سبع، خونخوار، بی مروت، ددمنش، ددمنشانه، وحشیانه، ظالمانه، شدید، سخت و شدید، رک و راست (و ناخوشایند)، (مهجور) وابسته به جانو ...
[برق و الکترونیک] زمان مرده، زمان بیکاری 1. فاصله ی زمانی بعد از پاسخ به یک سیگنال یا رویداد که در آن سیستم قادر به پاسخ جدیدی نسبت . برای شمارشگر تابش، این زمان فاصله ی زمانی بعد از شروع شم ...
کند ذهن، بی حس، منفرجه سایر معانی: (زاویه - بیش از 90 و کمتر از 180 درجه) منفرجه، گشاده، باز، خنگ، دیر فهم، پخمه، پراکنده و مبهم (مانند برخی دردها)، کند (در برابر: تیز یا برنده sharp)، نا بر ...
نابینا، دارای چشم تار، نیم کور کردن سایر معانی: (در اصل) کور، نیم کور
لا قید، بی فکر، بی ملاحظه، ناشی از بی فکری سایر معانی: بی دقت، شورتی، کسی که حال دیگران را مراعات نمی کند، بی اعتنا، نسنجیده، بی فکرانه، عجولانه، شتاب آمیز
بی فکر، بی دقت، شورتی، بی ملاحظه، بی خرد