نظیر، ساختمان، ساخت، وادار یا مجبور کردن، گاییدن، انجام دادن، درست کردن، ایجاد کردن، بوجود اوردن، ساختن، باعی شدن، تصنیف کردن، تاسیس کردن سایر معانی: به وجود آوردن، آمودن، جور، مناسب، - کردن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاراموزی، تازه کار، مرحله تازه کاری سایر معانی: دوران نوآموزی، نوآموزی، تازه کاری، خامدستی، مبتدی، نوچه، noviciate مرحله تازه کاری
بالیدن، بر پا کردن، نصب کردن، واگذاشتن، ترتیب، برپایی، مقدمهچینی، برپا کردن، وضع بدن، وضع، منتصب سایر معانی: 1- صاف نشاندن 2- فرازاندن، در جای بلند قرار دادن 3- به قدرت رساندن 4- خود را بزرگ ...
1- افراشتن، بلند کردن، بالابردن 2- (لباس و غیره) تو گرفتن، کوتاه کردن، تنگ کردن 3- جذب کردن، در آشامیدن 4- پذیرفتن، به عهده گرفتن 5- ادامه دادن 6- علاقمند شدن به 7- جاگرفتن [حقوق] عهده دار ش ...
تمرین نکرده، فاقد تمرین، ناورزیده، بی تجربه
در اب راه رفتن، بهاب زدن، بسختی رفتن سایر معانی: (از میان برف یا گل و لای یا آب یا علف بلند یا هر چیز مقاوم) رد شدن، (با زحمت یا شلپ شلپ) را ه رفتن، به آب زدن، از تنگاب رد شدن، رهروی کردن، ( ...
مشاوره و آزمایشی که به خواست مُراجع و برای تشخیص بیماری ناکا و ایجاد آمادگی برای پذیرش آن انجام میشود |||اختـ . ماد VCT [اعتیاد]
واژههای مصوب فرهنگستان