حالت ذاتی [زبانشناسی] حالت نحوی ویژهای که فعل به برخی گروههای اسمی ژ ـ ساخت میدهد
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] سطح اعتماد ذاتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] صدای ذاتی فیلم
[پلیمر] چقرمگی ذاتی شکست
[ریاضیات] قابلیت نگهداری ذاتی
[زمین شناسی] ماده معدنی ذاتی مواد معدنی موجود در زغالسنگ که از نظر ساختاری بخشی از مواد آلی اولیه بوده اند.
[شیمی] گرانروی درونی
[ریاضیات] ذاتا مبداء
اصلی، تهی، اساسی، بنیادی، پایهای، بنیانی سایر معانی: پسوند: حمله، تاخت، اصولی، بن پاری، ازلاد، (معمولا جمع) اصول، ابتدایی، ساده و جوابگوی نیازهای اولیه، (شیمی) بازیک، بازی، قلیایی، (فلز کاری ...
جنبه، مشخصات، صفت ممیزه، منش نما، نشان ویژه، مشخصه، خاص، نهادی، نهادین، خیمی سایر معانی: منش، ویژگی، خصوصیت، خصیصه، سرشت، فروزه، (ریاضی - لگاریتم) نمودگر، مشخص (تابع)، ممیز (حلقه)، مبین [حسا ...
ذاتی، مادر زادی، ارثی، موروثی، خلقی سایر معانی: فطری، خلقتی [علوم دامی] مادرزادی ؛ صفتی که قبل از تولد به وجود آمده و در موقع تولد وجود دارد. [بهداشت] مادرزادی
خود خواه سایر معانی: خودپسندانه، خودپرستانه، مبنی برخودپرستی یاخودبینی