ازروی استادی، استادانه، ماهرانه، زیرکانه، باهوش اختراعی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
زیرک، ماهر، زبر دست، زرنگ، چیره دست، چابک، چالاک، تردست سایر معانی: سبکدست
قوه ابتکار، قدرت خلاقه، قدرت ابداع، افرینندگی سایر معانی: creativity : قدرت خلاقه
ماهر، زبر دست، زرنگ، چابک، چالاک، سریع، استادانه، کاردان سایر معانی: چیره دست، کارامد، تردست، زبردستانه، چیره دستانه، ماهرانه، تردستانه
زیبا، برازنده، لطیف، ظریف، شیک و مد، موزون، با سلیقه، مطابق مد روز سایر معانی: (طرح و نقشه و سبک و لباس و غیره) قشنگ، گیرا، خوش طرح، (آدم) دلپذیر، آراسته، پیراسته، با نمک، دلپسند، ملیح، (اند ...
بطورخیلی خوب، بسیارخوب، بطورعالی یاپسندیده
خبرگی سایر معانی: کاردانی، کارشناسی، مهارت، سررشته (ی کار) [حسابداری] تخصص
حیله گر سایر معانی: نیرنگ باز، مزور، مکار، دورو، ریاکار
پر اوهام، دارای قوه تصور زیاد، پر انگاشت، پرپندار سایر معانی: پر تخیل، دارای قدرت خلاقه ی زیاد، خیال زای، خیال آفرین، ابتکاری، خیال انگیز، گمان آفرین، گمان زا، وابسته به نویابی و تخیل، تخیلی ...
قوه اختراع، هوش اختراع
زیرک، کاردان سایر معانی: مبتکر، چاره جو، خوش فکر، خوش قریحه، پر مایه و مبتکر
حیله گر، ناقلا، محیل، موذی، کنایه دار، سربتو، ناتو، شیطنت امیز سایر معانی: (محلی) ماهر، زبردست، آب زیر کاه، فریبکار، رند، مکار، نابکار، حیله گرانه، فریبکارانه، رندانه، مکر آمیز، نابکارانه، ب ...