اتصال، جا دادن، اتحاد، الحاق، پیوستگی، تلفیق، ادخال، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت سایر معانی: اتصال، الحاق، یکی سازی ترکیب، یکی شدنی، پیوستگی، تلفیق، اتحاد، ادخال، ج ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اساسنامه شرکت، سندی که هدف و مدت و محل کار و سازمان شرکت را روشن می سازد [حقوق] اسانامه شرکت، شرکتنامه، گواهی ثبت شرکت (انگلیس)
دخول، گنجایش، شمول، در برداری سایر معانی: درخود داری، پیراگیری، احاطه، (سنگ شناسی - مواد خارجی پیراگیر شده در سنگ) ناسرگی، درونگیره [زمین شناسی] ادخال قطعه ای از یک سنگ در داخل سنگی دیگر. از ...
ترکیب، مخلوط، امیزش، مخلوطی، امیزه، اختلاط، معجون، اشوره سایر معانی: آمیزه، آمیغ، آشورده، آمیختگی، اختلاط و آشوردگی، آمیزش، امتزاج، (نخ یا پارچه که از الیاف گوناگون ساخته شده است) نخ آمیخته، ...
زیر خاک کردن کُلَش با شخم زدن [کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات]
واژههای مصوب فرهنگستان