میل، تمایل، تعظیم سایر معانی: خمیدگی بجلو و پایین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطر، دوگوشه، قاطع دو زاویه، مورب، اریب، قطری سایر معانی: قیقاچ، (هندسه و ریاضی) قطر، تراگوش، کژ، (هندسه و ریاضی) قطری، تراگوشی، دارای نشان ها یا خط های مورب، ناراست، دارای زاویه ی چهل و پنج ...
انحراف، میل، تمایل، طبع، کجی، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، متکی سایر معانی: خم شدگی، کج شدگی، لمیدگی، گرایش، تکیه، درجمع تمایلات [عمران و معماری] مایل شدن - یکبر شدن
گونیا، سطح اریب، منحرف، مورب، غیر مستقیم، مایل، اریب، ضمنی، حاده یا منفرجه، رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن سایر معانی: نا راست، کنایه آمیز، کج، مبهم (مخالف: رک)، یک وری، غیر ...
امادگی، تمایل، استعداد، رغبت، سرازیری، خوابیدگی، روبه زمینی
تمایل، عاطفه، نیت، احساس، ضعف ناشی از احساسات سایر معانی: گرایش، (معمولا جمع) عواطف، احساسات، نظر، عقیده، باور، (مثلا هنگام نوشیدن به سلامتی کسی) جمله ی درودآمیز، تعارف، درود، حساسیت، سوهش پ ...