نیمه تمام، تازه بوجود امده، اغاز کردن، بنیاد نهادن سایر معانی: نو آغاز، در شرف تکوین، ابتدایی، آغازین، نوپا، ناقص، کاستی دار، ناتمام، تنظیم نشده، ناآراست، نابسامان، نامنظم، تکوین نیافته، (حق ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بی شکل، بی ریخت سایر معانی: بی دیس، نامشخص، بی سیما، بی صورت
اولین قسمت، ابتدایی، اصلی، بدوی، اولین، اول، نخستین، اغازی، واقع در اغاز، اغاز کردن، در اغاز قرار دادن، پاراف کردن سایر معانی: آغازین، اولیه، مقدماتی، حرف اول اسم، حروف اول نام خود را نوشتن، ...
(امریکا - خودمانی - زن) دارای بقچه بندی خوب، کمی چاق ولی خوش هیکل
جرمی که ارتکاب آن باعث آسیب دیدن اخلاق عمومی شود و شامل یکی از سه جرمِ «شروع به ارتکاب جرم» و «توطئه/ دسیسهچینی» و «تحریک به ارتکاب جرم» است که اقداماتی برای ارتکاب سایر جرایم به شمار ...
واژههای مصوب فرهنگستان