گستاخ، بی شرم، پر رو، روباز سایر معانی: بی حیا، وقیح، بی پروا، با صورت آشکار، روی باز، بی حجاب، بدون ریش و سبیل، آشکار، باز، گستا، بیشره، بیحیا، روگشاده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه سایر معانی: پر سر و صدا (به طور ناخوشایند)، پرقیل و قال، بلند و ناهنجار، جنجالگر، بارز، آشکار، چشمگیر، آنچه که توی ذوق می زند ...
قلب، بدل، بی شرم، پر رو، بی تدبیر، برنگ برنج، برنج مانند سایر معانی: وابسته به برنج، پرنگی، برنجی، برنجین، به رنگ برنج، پرنگین، برنج فام، ارزان و پر نمایش، (صدای) بلند و گوشخراش، نابخرد، پست ...
طفل، بچه بداخلاق و لوس، کف شیر سایر معانی: (شوخی آمیز یا شکوه آمیز) بچه ی لوس، کودک ننر، بچه ی بی ادب
بی باک، بی شرم، برنجی، بی پروایی نشان دادن، گستاخی کردن سایر معانی: (از نظر رنگ و سختی) مثل (فلز) برنج، برنج مانند، پرنگ مانند، ساخته شده از برنج، پررو، بی حیا، گستاخ، چشم سفید، بی آزرم، چشم ...
موهن سایر معانی: گستاخ، بی ادب، بی احترام، بی اعتنا، توهین امیز
خیره چشم، بیشرمانه، بی ربط، گستاخ سایر معانی: نامربوط، ناوابسته، ناوارد، پررو، پیش جواب، جسور، گستاخانه، بی ادبانه، جسورانه [حقوق] نامربوط، بی ربط
زرنگ، خود نما، گستاخ، لا قید، جلف سایر معانی: شیک، متداول، (به) مد روز، سر زنده، سرحال، مست و ملنگ، شنگول، خود ساز، مغرور، گستا
پر رو سایر معانی: بی حیا، بی ادب، گستاخ، پیش جواب، حاضر جواب، خوشمزه
عاری از شرم، بی خجالت، بدون شرم سایر معانی: (از شرم) سرخ نشده