آبکاری غوطهای [خوردگی] نوعی آبکاری ازطریق ایجاد پوشش فلزی با استفاده از واکنش جابهجایی که در آن یک فلز جانشین فلز دیگر موجود در محلول میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
[نساجی] غلتک غوطه ور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] دماسنج غوطه ور - دماسنج شناور
[زمین شناسی] لرزاننده درونی، لرزاننده غوطه ور
عقیده به غسل ارتماسی در تعمید
[ریاضیات] فروبری تحلیلی
[ریاضیات] فروبری توپولوژیک
مرکز غوطهوری [حملونقل دریایی] مرکز هندسی حجم آب جابهجاشده در زیرشناور برابر با حجمِ زیرِ آب شناور
غسل، جیب بر، شیب، پایین امدن، تعمید دادن سایر معانی: (تند در آبگونه فرو کردن و در آوردن) فروبردن، فرو رفتن و درآمدن، غوطه دادن یا خوردن، فروروی، فروکنی، فروشویی، در رنگ فروبردن، رنگ کردن، رن ...
درشت نویسی، استنسا، بخط درشت، تحریر [حقوق] (تنظیم) متن نهایی سند یا لایحه قانونی، احتکار
سرساز، درساز، شیرچه سایر معانی: (شخص یا دستگاه که میخ یا چکش و غیره را دارای سر می کند) سرگذار، سرچسبان، ماشین خوشه چین (که خوشه ی گندم و غیره را می برد و در تراکتور بار می کند)، شیرجه، افتا ...
شیرجه، غوطه، سقوط سنگین، گودال عمیق، سرازیری تند، شیب تند پیدا کردن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، فرو بردن، شیرجه رفتن، غوطه زدن، غوطهور شدن سایر معانی: (ناگهان در آب یا سوراخ و غیره) فرو کردن، ...