معنی

غسل، جیب بر، شیب، پایین امدن، تعمید دادن
سایر معانی: (تند در آبگونه فرو کردن و در آوردن) فروبردن، فرو رفتن و درآمدن، غوطه دادن یا خوردن، فروروی، فروکنی، فروشویی، در رنگ فروبردن، رنگ کردن، رنگرزی کردن، رزیدن، (گوسفند و خوک و غیره را برای گندزدایی) در آبگونه ی گندزدا فرو کردن، غسل دادن، حوضچه ی گندزدایی، (با دست یا ملاقه و غیره) فرو کردن و (چیزی را) درآوردن، با ملاقه یا کفگیر برداشتن، (مجازی) برداشتن، پایین بردن و به تندی بالا بردن، خم و راست کردن، (ناگهان) فرورفتن، (به طور موقت و کم) پایین رفتن، نزول کردن، کم شدن، کاسته شدن، نقصان یافتن، سراشیب شدن، سرازیر شدن، سرازیری، سراشیبی، جسته و گریخته خواندن، به طور سطحی مطالعه کردن، (هواپیمایی) شیرجه رفتن (و سپس اوج گرفتن)، شیرجه، آب تنی (به مدت کوتاه)، شنا(کم)، (سس و غیره که بیسکویت و غیره را در آن فرو می کنند و می خورند) آچار، گزک، چاشنی، دیپ، (برای ساختن شمع) فتیله را در پیه مذاب فرو کردن و درآوردن، شمع (که بدین روش ساخته شده است)، (از طریق فروکردن در آبگونه و درآوردن) روکش کردن، آب فلز دادن، روی اندود کردن، گالوانیزه کردن، (آبگونه ای که چیزی را در آن فرو می کنند) رنگ، رنگابه، مایع گندزدا، حمام، محلول خورنده، محلول فلزپوشانی، روکش ساز، گودی (کوچک)، فرورفتگی (کوچک)، حفره ی کوچک، مغاکچه، (خودمانی) جیب بر، (زمین شناسی - کان شناسی - سرازیری لایه یا رگه ی معدن) رگه شیب، لایه شیب، (فیزیک - قطب نما و عقربه ی میل نما) انحراف عقربه (نسبت به افق)، (مساحی) زاویه ای که افق با چشم های بیننده تشکیل می دهد، (نماز) رکوع، (شنا - رفتن روی زمین و یا روی پارالل) پایین روی، فرود، مخفف: دیپلم، دانشنامه، غوطه ور شدن
[عمران و معماری] زاویه چینه - شیب - غوطه
[کامپیوتر] بسته درون برنامه دو واحدی ؛وسیله ای که روی آن یک مدار مجتمع نصب می شود
[برق و الکترونیک] dual in- line package-بسته ی دو ردیفه ( دیپ ) نوعی بسته ی تخت مستطیلی و پایدار برای نصب مدارهای مجتمع، رله ها ف شبکه های مقاومتی، و سایر قطعات الکترونیکی کوچک به روی تخته مدارها . بسته های دیپ مدارهای مجتمع می توانند تا60 پایه یا سر سیم به صورت ردیفهای موازی و عمود بر بدنه داشته باشند . بسته های دو ردیفه در دو نوع پلاستیکی و سرامیکی ساخته می شوند .
[صنایع غذایی] سس خمیری : سس غلیظی که همراه با سبزیجات خام مثل ساقه کرفس، قطعات هویج و گاهی بیسکوئیت مصرف می شود
[مهندسی گاز] شیب، عمق یابی
[زمین شناسی] شیب زاویه بین سطح افق و سطح گسل را شیب گسل می نامند. در این رابطه متمم شیب به نام هید تعریف می شود
[ریاضیات] فرورفتگی، شیب
[معدن] شیب (عمومی) - شیب (زمین شناسی ساختمانی)
[خاک شناسی] زاویه بستره
[پلیمر] غوطه وری
[آب و خاک] زاویه یا افق

دیکشنری

سیب زمینی
اسم
slope, tilt, gradient, dip, inclination, inclineشیب
wash, dip, ablution, immersion, soakingغسل
pickpocket, cutpurse, dip, thiefجیب بر
فعل
baptize, adopt, Christen, dipتعمید دادن
dip, descend, fallپایین امدن

ترجمه آنلاین

شیب

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.