جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن سایر معانی: آغشتن (به ویژه با خون)، (با خون) لک انداختن، (در خون) خیساندن، خیساندن، مرطوب کردن [نساجی] آغشتن - ترکردن- مرطوب نمودن خوب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابستن کردن، لقاح کردن، اشباع کردن سایر معانی: (کاملا) پر کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، آغشتن، (با: with - احساس یا عقیده و غیره را) القا کردن، تلقین کردن، نیوشاندن، آبستن کردن، (تخم را با ...
امیدوار، خونین، خون اشام، قرمز، خونی، دموی سایر معانی: همراه با کشتار و خونریزی، خون گرفته
میگسار، خیس خوری، خیس خوردن، رسوخ کردن، در اب فرو بردن، بوسیله مایع اشباع شدن، خیساندن، غوطه دادن، غوطه ور ساختن، خیس کردن سایر معانی: (کاملا) خیس کردن، تر کردن، آغاردن، ژفیدن، خیسیدن، آبروت ...