معنی

جذب کردن، الودن، تر کردن، الوده کردن، اغشتن، اشباع کردن
سایر معانی: آغشتن (به ویژه با خون)، (با خون) لک انداختن، (در خون) خیساندن، خیساندن، مرطوب کردن
[نساجی] آغشتن - ترکردن- مرطوب نمودن خوب - خیساندن - جذب نمودن - اشباع کردن

دیکشنری

جاذب
فعل
spatter, bedaub, besmear, contaminate, gaum, imbrueالودن
smear, gaum, imbrue, imbue, indoctrinate, inoculateاغشتن
infect, defile, befoul, envenom, imbrue, messالوده کردن
moisten, wet, bedew, dab, imbrue, dabbleتر کردن
saturate, glut, imbue, imbibe, imbrue, impregnateاشباع کردن
attract, absorb, imbibe, amuse, imbrue, intussusceptجذب کردن

ترجمه آنلاین

آغشته کردن

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.