وهم گرایی، حقه بازی، نقاشی از مناظر خیالی، نگارش یا توصیف مناظر وهمی سایر معانی: (به کاربردن اوهام و هرزدیسه ها در هنر) هرزدیسه گرایی، پوچ پندارگرایی، خیالبافی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آرمان زدایی کردن، تو ذوق کسی زدن، ناامید و دلسرد کردن، سرخورده کردن، از شیفتگی درآوردن، توهم زدایی کردن، کژانگار زدایی کردن، از اشتباه درآوردن، رهایی از شیفتگی، وارستگی از اغفال، بیداری از خ ...
از حقیقت اگاه کردن، از اشتباه دراوردن سایر معانی: از اشتباه درآوردن، (به واقعیت) آگاه کردن
(verb transitive) رفع طلسم کردن، (مجازا) از شیفتگی در آوردن
ترس، جبن، بی میلی، وحشت زدگی، ترسانیدن، بی جرات کردن سایر معانی: پروا، بیم، بیمناکی، ترس و نومیدی، واهمه، نگرانی، (دچار آمیزه ای از ترس و نومیدی کردن) نگران کردن، بیمناک کردن، دلسرد کردن، دل ...
بدتر کردن، تلخ کردن، ناگوار کردن سایر معانی: تلخکام کردن، (دشمنی و غیره) تشدید کردن، بر تلخی چیزی افزودن، تل کردن
روشنایی شبانه بر روی باطلاق، چیز گمراه کننده، نور کاذب، شعله کمرنگ سایر معانی: (نوری که شب ها روی باتلاق زارها می رقصد) گول آتش، اغفالگر، واهی، گولزن، روشنایی شبانه بر روی زمین های باتلاقی ک ...
تصوری بودن، خیالی بودن، تخیل
مناظر متغیر اشیاء، منظره خیالی وعجیب وغریب ومجلل، تخیلات پی در پی و متغیر سایر معانی: (در اصل) فانوس چند رنگ و چند نقش که سایه روشن ها و تصویرهای گوناگون و زود گذر ایجاد می کرد، فانوس جادو ...
خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده سایر معانی: تاردیس، تیره پیکر، هر چیز خوف انگیز، دیو، مترسک، لولو، هیولا، وهم، توهم، نهازش، گمان پریشی، سایه ( مانند)، دروغین، تو خالی، پوچ، توهمی، نهازشی، ...
تعصب، عقیدهاز قبل تشکیل شده، حضور پیش از وقت، تصدیق بلا تصور سایر معانی: پیش پنداشت، پیش دریابی، پیش پنداره
فکر ثانوی (درباره ی چیزی)، اندیشه ی مجدد