جور، مساوی، یکسان، عینی، همان، منطبق با سایر معانی: همانند، یکجور، همسان، برابر، عینا مثل هم (معمولا با: to یا with)، یکی، درست همان، وابسته به دوقلوهای همسان [برق و الکترونیک] همانند، یکسان ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] مفهوم واحد
[ریاضیات] برابری همانی
[ریاضیات] گسترش یکسانس
دوقلوهای همسان [علوم پایۀ پزشکی] ← دوقلوهای تکزاگ
واژههای مصوب فرهنگستان
[ریاضیات] مانند هم بخش شده، توزیع یکنواخت، هم توزیع، توزیع یکسان
[صنعت] دارای توزیع مستقل و یکسان - گروهی همگن از داده ها که از یکدیگر مستقل و در یک توزیع مشترک بطور تصادفی توزیع شده اند.
شبهطبیعی [تغذیه] هر افزودنی غذایی مصنوعی که مشابه انواع طبیعی خود باشد
مطابق، مساوی، یکسان، مشابه، شبیه، همانند، مانند، یکجور، مانندهم، متشابه، عینا مساوی و مرتبط با یکدیگر، بتساوی سایر معانی: مثل هم، شبیه به هم، همسان، شکل هم، به تساوی، به یک نحو، به طور همانن ...
موافق، متجانس سایر معانی: همساز، همنوا، متوافق، همایند، همخوان، متشابه، همانند، همسان [عمران و معماری] همنهشت [زمین شناسی] همنهشت [ریاضیات] همنهشت [آب و خاک] همنهشت، متناجنس ...
مکاتبه کننده، مکاتبهای سایر معانی: متناظر [نساجی] برابر - مطابق [ریاضیات] مربوط به خود، متناظر، نظیر به نظیر، متقابل، هم پاسخ، متناظر، مطابق
تکراری، دو نسخهای، عوضی، دوبل کردن، المثنی نوشتن یا برداشتن، دو نسخه کردن، تکثیر کردن سایر معانی: (کاملا یکجور) همانند، همسان، همتا، لنگه، جفت، روگرفت، نسخه ی ثانی، کپی، رونوشت، رونوشت گرفتن ...