هیستریایی، تپاک، دژ آشفته، پرتپاک، پرشور و تشنج، بسیار خنده دار، روده بر کننده، دچار تپاکی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دیوانه ,مودار
مجنون، دیوانه سایر معانی: دیوانه وار
سخت، بینهایت، چنانکه امیدی برای ان باقی نباشد
برانگیختنی، قابل تحریک، قابل تهییج سایر معانی: تحریک پذیر، زود انگیز
مشتعل، پر هیجان، برانگیخته سایر معانی: انگیخته، هیجان زده، شوریده [ریاضیات] برانگیخته، تهییج شده
دیوانه وار، باشدت خشم
رجوع شود به: combat fatigue، اختلال روحی در اثر صدای افنجار نارنجک وامثال ان، وحشت واضطراب حاصله از صدای انفجار
صحنه هراسی (ترس از ظاهر شدن بر صحنه)، وحشت حاصله در اثر ظهور در صحنه نمایش
تند، متلاطم، توفانی، طوفانی سایر معانی: وابسته به یا همانند توفان، شدید، ستهم، پر آشوب، مشوب، پر جوش و خروش، پرغوغا، خروشان، پر تب و تاب، پر شور، پرتوپ وتشر
بی مهار، مهار در رفته سایر معانی: خودسر (انه)، (حرف) بی تکلف، رک و راست، ول، لجام گسیخته، (اسب و غیره) بی لگام، بی دهانه، بی افسار، بی لجام