(امریکا - عامیانه) جار و جنجال، جنب و جوش، هیاهو، بازی پرتاب حلقه، فریاد خوشحالی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اشفتگی، هیاهو، سر و صدا، شلوغ، همهمه، غریو سایر معانی: جنجال، غوغا، خروش، شلوه
مکه، مکه معظمه سایر معانی: محل همایش شمار زیادی از مردم، (با m بزرگ) شهر مکه، کعبه ی آمال، جای دلخواه، mekka مکه
قلب، دل، قسمت وسط، در میان سایر معانی: میان، وسط، میانگاه، (شعر قدیم) در میان، در وسط، در (midst' هم می نوشتند) [ریاضیات] قسمت وسط
فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پا رازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت، صدا راه انداختن، سر و صدا و اشوب کردن، سروصدا راه انداختن سایر معانی: صدا (به ویژه ناخوش ...
چاق، گوشتالو سایر معانی: چاق و کوتاه قد، خپله
پهنه، سر و صدا، راکت، راکت تنیس، جارو جنجال، صدای غیر متجانس، عیاشی و خوشگذرانی، مهمانی پر هیاهو، سر و صدا و اشوب کردن سایر معانی: جنجال، هیاهو، همهمه، مهمانی بزرگ و پر سر و صدا، سور و ساز، ...
همهمه، قیل و قال، داد سایر معانی: (عامیانه) بلوا، جنجال و شورش، آشوب، سر و صدا
داد و بیداد، فریاد، جیغ، داد، نعره سایر معانی: فریاد، داد، نعره، جیغ، دادوبیداد
بخش مرکزی سازۀ پروانه که تیغههای پروانه به آن متصل است [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] بخش مرکزی چرخ که محور در آن نصب میشود|||[قطعات و اجزای خودرو] قطعهای که به انتهای محور وصل میشود و کاسه چرخ یا دیسک ترمز بر روی آن نصب میشود [حمل ...
هر یک از دریچههایی عموما مدور در اطراف ساختمان شناور که برای نورگیری و تهویه تعبیه میشود [حملونقل دریایی]