نم، گریستن، اشک ریختن، گریه کردن سایر معانی: پرژک، قطره های آب (روی چیزی جمع شدن)، (شیشه ی پنجره و غیره) عرق کردن، (زخم یا گیاه و غیره) آب پس دادن، لیچ افتادن، تراویدن، (با: for) سوگواری کرد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عزادار، عزادار، نالان، گریان سایر معانی: اشکبار، پر اشک، متمایل به گریه و زاری، تراونده، آب چکان، عرق ریز
فریاد، ضجه، صدای بلند مثل سرفه، صدای سیاهسرفه، صدای جغد و مانند آن، فریاد کردن سایر معانی: غریو، هورا، (صدای جغد و غیره) هو، هو کشیدن، هورا کشیدن، فریادزدن، بانگ زدن، غریویدن، (سیاه سرفه) صد ...