گروه، دسته، گروه ترکان و مغولان، ایل وتبار، گروه بیشمار سایر معانی: قبیله ی مغولی، ایل مغولان، (گروه بزرگ و در حال حرکت) اردو، انبوه، گله، توده، فوج، (عامیانه) یک عالمه، (از ریشه ی تاتار)، ط ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گلمژه [پزشکی] التهاب حاد غدّههای چربی در قاعدۀ مژه به علت عفونت باکتریایی
واژههای مصوب فرهنگستان
[زمین شناسی] کندرلیت (دیرین شناسی): یک فسیل شاخص رایج جنس کندریتها، که از ساختارهای تونلی گیاه مانند معمولاً منشعب شده ساخته شده که از هم عبور می کنند و بهم نمی پیچند ولی به دور یک مجرای عمو ...
اردوی طلایی (قشون های مغول که در 1237 میلادی به اروپا حمله کردند و دویست سال بر روسیه استیلا داشتند)، سپاهیان مغول که در قرن سیزدهم اروپای شرقی را موردتاخت و تاز قرار دادند
گردان سایر معانی: (ارتش امریکا) بخشی از لشکر که از سه یا چند گروهان تشکیل شده و توسط یک سرهنگ دوم فرماندهی می شود، هر گروه بزرگی که در کاری با هم همکاری کنند، (ارتش) گردان، درجمع نیروهای ارت ...
گروه، جمعیت، دسته، انجمن، شرکت، گروهان، هیئت بازیگران، همراه کسی رفتن سایر معانی: همدمی، مجالست، همنشینی، مصاحبت، انس، الفت، گروه (که به منظور خاصی تشکیل شده باشد)، شرکا، مهمان، مهمانان، هم ...
غوغا، جمعیت، انبوه مردم، ازدحام کردن سایر معانی: مردم عادی، عوام الناس، خلق الله، توده ی مردم، مردم بی سروپا، اراذل و اوباش، چماق به دست ها، لات و لوت ها، غوغاگران، جماعت، گروه مردم، ازدحام، ...