بدبین، وابسته به بدبینی سایر معانی: بدبینانه [حسابداری] بدبینانه [صنعت] بدبینانه [ریاضیات] بدبینانه، بدبینی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ثبوت، اثبات، مسلمیت، اطمینان، قطعیت [ریاضیات] کیفیت مثبت بودن، مثبت بودن
مناسب، مساعد، خیر خواه، خوش یمن سایر معانی: (خداوند یا خدایان یا نیروهای آسمانی و غیره) خرسند، خوش طالع، خجسته، فرخ، فرخنده، نیکبخت، همراه، موافق، مقتضی، میمون، شفیع [ریاضیات] مساعد ...
چشم انداز، منظره، دور نما، امید انجام چیزی، پیش بینی، انتظار، اکتشاف کردن، معدن کاوی کردن سایر معانی: منظر، نما، دیدگاه، تماشاگاه، بررسی (فکری)، نظر، چشم براهی، چشمداشت، امید، امیدواری، نوید ...
نشخوار، اندیشناکی سایر معانی: نشخوار، اندیشناکی
برنگ خون، خونی، خوش طبع، خوش مشرب، سرخ، دموی سایر معانی: (به ویژه رنگ چهره) سرخ رنگ، سرخ و سفید، گل انداخته، سرخ چرده، (علوم قرون وسطی) دموی، مزاج دموی (در برابر: مزاج صفرایی bilious و مزاج ...
خوش طبعی، قرابت نسبی، دموی بودن، هم خونی سایر معانی: برنگ خون
بد بخت، مایه تاسف، ناشی از بدبختی سایر معانی: بداقبال، ناخجسته، نگون بخت، نافرخ، شوربخت، مفلوک، تیره بخت، شوم، بد فرجام، تاسف آور، بدبیار، بدشانس
[فوتبال] غیرقابل استفاده
خیال پرور، خیال پرست سایر معانی: وابسته به آرمانشهر، آرمانشهری، آرمانی، آرمان گرایانه، واهی، خیال پردازانه، خواب و خیالی، خیالباف، رویا گرای، خیال گرای، ساکن جزیره aipotu، اهل اتویپی، خیالی، ...
خواهان، مشتاق، ارزومند، طالب، خواستار، مایل سایر معانی: آرزومند، امیدوار، پرتمنا، آرزومندانه، وهمی، ملتمس
غمگین، اسفناک، اندوهناک، بد بخت، محنت زده سایر معانی: غم زده، محزون، اندوهگین، غصه دار، غم افزا، مصیبت بار، اندوه انگیز، اندوهبار، حزن انگیز، فلاکت آمیز، تاسف آور، اسف انگیز (قدیمی: woful) ...