(حقوق) قانون منع مصادره یا فروش اجباری مسکن اشخاص قرض دار یا ورشکسته، (امریکا) قانون اهدای 640 هزار مترمربع زمین کشاورزی به هر مهاجر کشاورز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
روستاخانه نشین، روستانشین
منزل، مسکن، سکنی، بودگاه، بودباش، مقر، رحل اقامت افکندن سایر معانی: منزلگاه، کاشانه، خانه، محل اقامت، دوران اقامت، زمان گذشته و اسم مفعول فعل: abide، اشاره کردن، پیشگویی کردن [حقوق] اقامتگاه ...
مهاجر، مستعمره نشین، مهاجر نشین سایر معانی: کوچگر، نونشین، ماندگر، پرگنه، کسیکه درتاسیس مستعمره ای شرکت میکند
فرم، زمین مزروعی، مزرعه، کشتزار، پرورشگاه حیوانات اهلی، کاشتن زراعت کردن در سایر معانی: کشتگاه، کشتمان، زمین زیر کشت، زمین کشاورزی، پرورشگاه، ـ داری، پروردگاه، کشت کردن، کشاورزی کردن، زراعت ...
کشاورز، روستایی سایر معانی: کشتگر، برزگر، زارع، فلاح، دهگان (دهقان)، کدیور، مقاطعه کار (به ویژه کسی که جمع آوری مالیات محل یا درآمد کسب و یا انجام کار سودآوری را در مقابل پرداخت وجه به عهده ...
خانقاه، منزل، مسکن، جا، برج، نشیمن، خانه، سرای، اهل خانه، جایگاه، اهل بیت، محل سکنی، منزلگاه، خانه نشین شدن، منزل گرفتن، پناه دادن، جا دادن، منزل دادن سایر معانی: کده، سرا، خانواده، (ساختمان ...
کوچ سایر معانی: مهاجرت، درون کوچ، شمار کوچندگان، تعداد مهاجران [نساجی] مهاجرت
مهاجر تازه، ماندگر سایر معانی: باشنده، ساکن، مهاجر، کوچگر، مقیم (در جای تازه)، ماندگار، خوش نشین [عمران و معماری] ماندگار [زمین شناسی] ماندگار [پلیمر] ته نشین کننده ...