زشت، ساده، فروتن، مثل خانه، بد گل، خودمانی وصمیمانه، فاقد جمال سایر معانی: صاف و ساده، بی ریا، ساده لوح، خودمانی، دوستانه، مهربانانه، معمولی، روزمره، (امریکا) بدقیافه، زشت رو، بی ریخت، (در ا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شلخته سایر معانی: شلخته
صمیمی، خاندان، خانواده، اهل خانه، اهل بیت، مستخدمین خانه، خانمان، خانگی سایر معانی: خانوار، وابسته به منزل و اداره ی آن، عادی، معمولی، روزمره، بروال، همیشگی، آشنا [بهداشت] خانوار ...
راحت، اسوده، دنج، گرم و نرم، راحت واسوده، امن و امان، اماده و مجهز، بطور دنج قرار گرفتن، غنودن، باندازه سایر معانی: گرم، جمع و جور و راحت، (جامه) چسبان، کمی تنگ، (عامیانه - درآمد) بسنده، کاف ...
زشت، ترسناک، کریه، مهیب، بد منظر، بد گل، نا زیبا، بی قواره سایر معانی: گست، شبست، قناس، ورخچ، مزخج، بدریخت، بدقیافه، زننده، ناخوشایند، قبیح، رکیک، شنیع، هراس آور، وحشتناک، بسیار بد، تهدیدآمی ...