دوره گردی، کمارگر دوره گرد سایر معانی: (امریکا)، کارگر روزمزد کشاورزی، کارگر سیار، ولگرد، قلندر، هشنگ، الدنگ، آس و پاس، بی سروپا، دوره گردی کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(انجیل) رحبعام، بطری بزرگ (به ویژه حاوی شامپاین)
سائل، گدا، گرفتار فقر و فاقه، بگدایی انداختن، بیچاره کردن سایر معانی: بچه کاشتن، بچه تولید کردن، پس انداختن، موجب شدن، ایجاد کردن، دریوزه گر، (انگلیس - محبت یا شوخی آمیز) فلان فلان شده، گدا ...
[عمران و معماری] مته چکشی سنگین [زمین شناسی] مته چکشی سنگین [معدن] کوهبر (معادن زیرزمینی) - پایهگیردار (چالزنی)
دربدر، منفور، مطرود، رانده سایر معانی: رانده شده، دور افکنده، واخورده، وازده، شخص یا چیز وازده یا دور انداخته شده
ژنده پوش، ادم کثیف و بی سر و پا سایر معانی: ژنده پوش (به ویژه کودک ژنده پوش)، کجینه پوش، ژولیده
[زمین شناسی] کلی
اواره، ولگرد، اوارگی، صدای پا، ولگردی، با صدا راه رفتن سایر معانی: (محکم) پا گذاشتن، (با پا) فشردن، کوفتن، (با گام های سنگین) راه رفتن، (کلش کلش کنان) گام برداشتن، راه رفتن، پیاده روی کردن، ...
سالک، مسافر پیاده، عابر، رهرو، رهنورد سایر معانی: رهرو، رهنورد، سالک، مسافر پیاده