گردش، پیاده روی، مبلغ را بالا بردن سایر معانی: راه پیمایی کردن، رهنوردی کردن، پیاده روی کردن، بالا کشیدن، بالا انداختن، بلند کردن و انداختن، قیمت را بالا بردن، (هر چیزی را) بالا بردن، پیاده ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفتی سوار ماشین کسی شدن، اتواستاپ زدن، سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن برای سواری مفتی، مسافرت مفتی
[کاراته] ایشی کن - ضربه با مفصل انگشت سبابه در حالت خم
مثل مرغ سر کنده دور خود چرخیدن
افزودن، بزرگ کردن، تقویت کردن، وسعت دادن، مفصل کردن، مفصل گفتن، بالا بردن، بزرگ شدن، منبسط کردن، تشدید کردن سایر معانی: بزرگتر کردن، برافزودن، نیرو دادن، توسعه یافتن، به تفصیل شرح دادن، بسط ...
ترقی، کمک کردن، بالا بردن، بالا رفتن، زیاد کردن، جلو بردن، ترقی دادن سایر معانی: (در بالا رفتن به کسی) کمک کردن، بالا کشیدن، به جلو راندن، دیگران را تشویق به کمک یا جانب داری از کسی یا چیزی ...
شکاف، پیشرفت غیرمنتظره، عبورازمانع، رسوخ مظفرانه سایر معانی: پیشرفت یا کشف مهم (در علوم یا مذاکرات و غیره)، رخنه کردن (در خطوط دفاعی دشمن وغیره)، رسوخ، فرا شکافت، عبورازمانع، رسو مظفرانه، پ ...
بالا بردن، بلند کردن، ترفیع دادن، افراشتن، عالی کردن، نشاط دادن سایر معانی: فرازیدن، افرازیدن، صدا را بلند کردن، (بر دانگ صدا) افزودن، (حرارت و صدا و غیره) زیاد کردن، ارتقای رتبه دادن، به جا ...
غنی کردن، پرمایهکردن، توانگر کردن، غنیساختن سایر معانی: پول دار کردن، ثروتمند کردن، دولتمند کردن، ارزشمند کردن، (ویتامین یا مواد مغذی یا کود و غیره) دادن به، بارور کردن، توانمند کردن [نساجی] ...
مبالغه کردن در، گزافه گویی کردن، اغراق امیز کردن، بیش از حد واقع شرح دادن سایر معانی: غلو کردن، لافیدن، گزاف گفتن، گزاف گویی کردن، گنده گویی کردن، مبالغه کردن، اغراق گفتن، گزافیدن، تشدید کرد ...
فرار کردن، گریختن، بسرعت رفتن سایر معانی: ورمالیدن، دررفتن، احتراز کردن، دوری کردن، برمالیدن، (زود) سپری شدن، (زود) گذشتن
1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن