گیرکردن [رایانه و فنّاوری اطلاعات] وضعیت بازماندن نرمافزار یا سختافزار از ادامۀ فعالیت هنگامی که در انتظار وقوع رویدادی است که هرگز اتفاق نخواهد افتاد ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ور رفتن، پلکیدن، وقت را ببطالت گذاندن، ول گشتن سایر معانی: 1- (دور چیزی) گرد آمدن، تجمع کردن 2- (عامیانه) پرسه زدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(مثلا به واسطه ی کمرویی یا ترس) در جای خود ایستادن، جلو نرفتن
[کوه نوردی] صعود آویخته ای
(در موج سواری یا surfing) موج سواری کردن در حالی که انگشتان یک یا هر دو پا بر لبه ی تخته قلاب شده باشد
(عامیانه) پایداری کردن، ماـیوس نشدن، استقامت نشان دادن
ادامه دادن، ثابت قدم بودن، سماجت ورزیدن، دوام داشتن، متمسک شدن سایر معانی: 1- ادامه دادن، دست نکشیدن (از) 2- محکم گرفتن (و ول نکردن) 3- وابسته بودن به، منوط بودن به 4- متکی بودن به، مورد حما ...
با دقت گوش فرا دادن
اویختن، سماجت ورزیدن، مسکن کردن، والمیدن، پاتوغ، محل اجتماع تبه کاران سایر معانی: 1- بیرون زدن، خم شدن و بیرون آمدن 2- آویزان و نمایان بودن 3- (خودمانی) ساکن (محلی) بودن 4- (محلی را) پاتوق ق ...
[نساجی] کناره نخ دار
(عامیانه) مماشات نکردن، نرمش به خرج ندادن، سازش نکردن، سخت گیری کردن
نشانک قطع [مهندسی مخابرات] نشانک/ سیگنالی که وقتی کاربر گوشی را میگذارد، برای مرکز تلفن ارسال میشود تا مرکز اطلاع یابد که تماس به پایان رسیده است و خط را آزاد کند|||متـ . سیگنال ...