hang around
/ˈhæŋəˈraʊnd/

معنی

ور رفتن، پلکیدن، وقت را ببطالت گذاندن، ول گشتن
سایر معانی: 1- (دور چیزی) گرد آمدن، تجمع کردن 2- (عامیانه) پرسه زدن

دیکشنری

آویزان کردن
فعل
scamp, hang around, putter, niggle, twiddle, fribbleور رفتن
hang around, hop, hover, scratch alongپلکیدن
hang aroundوقت را ببطالت گذاندن
slosh, hang around, putter, traipseول گشتن

ترجمه آنلاین

بگرد

مترادف

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.