[آب و خاک] تگرگ آزما
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تگرگدانه [علوم جَوّ] دانۀ تگرگ به قطر 5 میلیمتر تا 15 سانتیمتر
واژههای مصوب فرهنگستان
تگرگ، دانه تگرگ سایر معانی: دانه ی تگرگ، شهنگانه، دانه تگرگ، تگرگ [آب و خاک] دانه تگرگ
سلام سایر معانی: (قدیمی) سلام بر تو!، درود!، یا الله !، سلام، سلام، یا الله
در فاصله ی قابل شنیدن
افرین گفتن، تحسین کردن، کف زدن، هلهله کردن سایر معانی: (با کف زدن یا هلهله) تشویق و تحسین کردن، خنبک زدن، غریویدن، ستودن، پسندیدن
ستودن، ستایش کردن سایر معانی: تعریف کردن از، مورد ستایش قرار دادن، توصیه کردن، تایید کردن، سپردن به، (قدیمی) سلام رساندن
برخورد، سلام، خوشامد، درود، خوش آمد، تبریک، تهنیت، احترام، تبریکات، خوش باش، سلام کننده سایر معانی: سلام و تعارف، خوش آمدگویی، پیشواز، (اغلب جمع) سلام رسانی، احترامات، احترام کننده، در جمع ت ...
شتاب، تسریع، ته نشینی، دست پاچگی، بارش، عجله سایر معانی: (برف و باران و غیره) بارندگی، ریزش، سرنگونی، سقوط، افتادن، شتاب زدگی، تعجیل، (شیمی) ته نشست، رسوب [شیمی] رسوب دادن، رسوب کردن [عمران ...
سلام کردن، احترام نظامی، سلام نظامی، سلام، درود، سلام دادن، سرلام کردن، تهنیت گفتن سایر معانی: ادای احترام کردن، درود گفتن، (به احترام) سر خم کردن، کلاه از سر برداشتن، خوشامد گفتن، (ارتش) سل ...
رگبار، بارندگی، دوش، درشت باران، دوش گرفتن، باریدن سایر معانی: نمایش دهنده، سرپرست نمایشگاه، پیل باران، (مجازی) مقدار فراوان، (امریکا) مهمانی زنانه برای عروس (که طی آن به عروس هدیه می دهند)، ...
شلیک، رگبار، تیرباران، شلیک بطور دستهجمعی، بصورت شلیک در کردن، شلیک کردن سایر معانی: (جنگ افزار یا سخن و غیره) رگبار، باران، شلیک پی در پی، به صورت رگبار فرستادن یا آمدن، پشت سر هم شلیک کردن ...