جامه، ارایش، استعداد فکری سایر معانی: (معمولا جمع) جامه، پوشاک، لباس زیبا [نساجی] آرایش - جامه - لباس زیبا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رخت، جامه لباس سایر معانی: لباس، جامه، پوشاک، تن پوش، رجوع شود به: bedclothes، ملبوس
لباس، لباس پوشاندن، پانسمانکردن، مزین کردن، لباس پوشیدن، ملبس کردن، جامه بتن کردن، درست کردن موی سر سایر معانی: (جامه) پوشیدن، پوشاندن، پوشاک (به ویژه در اشاره به نوع لباس)، (زنانه) پیراهن، ...
لوازم، متعلقات، اسباب، ضمائم، اموال شخصی زن، اثایالبیت، اثای سایر معانی: لوازم و اسباب شخصی، ابزار، وسایل، تجهیزات، ابزارگان، ساز و برگ، مخلفات، بساط، اثاکالبیت، لفافه