چسبنده، چسبناک، کاملا احساساتی سایر معانی: چسبان، شیره مانند، سریش مانند، نوچ، بیش از حد احساساتی، سانتی مانتال، (آمریکا - خودمانی)، شیرین و چسبناک [کامپیوتر] تلفظ Gul . نگاه کنید به graphic ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چسبنده، چسبیده، چسبناک، چسبدار سایر معانی: هم چسب، دوسشی، ماده ی چسبناک [شیمی] 1- چسبنده، چسبناک، هم چسب، دوسشی 2- چسب، ماده ى چسبناک [سینما] مواد چسبی [عمران و معماری] ماده پیوندساز - ماده ...
لعاب زا، لعاب آور، لعاب مانند، لعابی
کلوچه قیمه دار، شیرینی میوه دار، خمیری، خمیر مانند، چسب مانند سایر معانی: رنگ پریده، (انگلیس) پای، پای گوشت دار (meat pie هم می گویند)، دست پیچ [نساجی] خمیری - خمیر مانند - چسبانک ...
چسبناک، لزج، ناروان، چسبناک سایر معانی: رجوع شود به: viscous، (ماده ی زردفام که از سلولز به دست می آید) ویسکوز، غیظ، پرقوام [شیمی] ویسکوز [مهندسی گاز] چسبانک، لزج، غلیظ [زمین شناسی] گرانرو [ ...