pasty
معنی
کلوچه قیمه دار، شیرینی میوه دار، خمیری، خمیر مانند، چسب مانند
سایر معانی: رنگ پریده، (انگلیس) پای، پای گوشت دار (meat pie هم می گویند)، دست پیچ
[نساجی] خمیری - خمیر مانند - چسبانک
سایر معانی: رنگ پریده، (انگلیس) پای، پای گوشت دار (meat pie هم می گویند)، دست پیچ
[نساجی] خمیری - خمیر مانند - چسبانک
دیکشنری
قهوه ای
اسم
pastyکلوچه قیمه دار
pastyشیرینی میوه دار
صفت
pasty, plastic, doughy, pulpy, yeastyخمیری
pastyخمیر مانند
pastyچسب مانند
ترجمه آنلاین
خمیری