(در انجیل) قانون طلایی (که بدین مضمون است: با دیگران چنان کن که خواهی با تو آنچنان کنند)، آنچه به خود روا نمی داری به دیگران نیز روامدار، قانون طلایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] برش زرین، تقسیم زرین، تقسیم طلایی
(جانور شناسی) چکاوک طلایی (مرغ کوچک زرد رنگی است که می خواند - بومی آمریکا)
یعنی دست به هر چیزی می زنه طلا می شه
سالخوردگی، پیری
طلایی، طلایی رنگ سایر معانی: زرین، دارای روکش طلا یا آب طلا، طلایی کردن [نساجی] رنگ طلائی
مساعد، خوش ایند، فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، بختیار سایر معانی: خوش یمن، آمددار، فال نیک، نیک اختر، خوش شگون
درخشان، فروزان، زرنگ، تابان، روشن، با هوش، تابناک، افتابی، باکله سایر معانی: درخشنده، پر سو، (رنگ و صدا) زنده، نورانی، براق، نورتاب، پر جلا، رخشا، رخشنده، سرزنده، پر روح و نشاط، شاد و خرم، س ...
ایالت کالیفرنیا (در باختر ایالات متحده - پایتخت آن: سکرامنتو)
(خودمانی - بازرگانی) سرمایه گذاری یا شعبه ی فرعی شرکت که با سود فراوان آن شعبه های کم سود تر را تقویت می کنند و یا دست به سرمایه گذاری نوینی می زنند، (مجازی) گاو شیرده
طلسم، بت، صنم سایر معانی: (مجازی - هر چیزی که بیش از حد معمول مورد علاقه یا پیروی باشد) وسواس، خوره ی چیزی بودن، بت واره ساختن (از چیزی)، جادو (اشیایی که به ویژه در نظر قبایل بدوی دارای قدرت ...
روز ارام، ایام خوب گذشته سایر معانی: (پرنده ی افسانه ای که معتقد بودند در چله ی زمستان دریا را آرام نگه می دارد و تقریبا مشابه سیمرغ یا عنقا در ادبیات شرقی است) هلسیون، شه مرغ، (جانور شناسی) ...