کناره گیری کردن، با تعظیم خارج شدن، کنار کشیدن، استراحت کردن، پس رفتن، منزوی شدن، بازنشسته کردن یا شدن سایر معانی: (به جای خلوت یا دورافتاده) رفتن، (مجازی) پناه بردن، به بستر رفتن، (ارتش - ع ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوباره واگذار کردن، از سطح خارج بداخل نفوذ کردن سایر معانی: پسرفت کردن، پس رفتن، به قهقرا رفتن، عقب رفتن، (به ویژه سرزمین) پس دادن، تفویض مجدد کردن، مسترد کردن، اعاده کردن، طب از سطح خارج بد ...
ناپدید شدن، به صفر رسیدن، غیب شدن سایر معانی: از میان رفتن، زایل شدن، اواشناسی بخش ضعیف ونهایی بعضی از حرفهای صدادار [نساجی] از بین بردن - از بین رفتن [ریاضیات] به صفر رسیدن، ناپدید شدن، صفر ...