رفیقه، دلبر سایر معانی: دوست دختر، معشوقه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محبوب، عزیز سایر معانی: گرامی، نازنین، دلبند، جانان، جگرگوشه، ریکا، دوست داشته، نگار، یار، دلدار، آدم دوست داشتنی و خوب، (عامیانه) مامانی، قشنگ، (خطاب) عزیزم
دوست دختر، معشوقه
معشوقه، خانم، کدبانو، بانو، دلبر سایر معانی: رئیس خانه، خانه دار، (زن) مدیر، سرپرست، ارباب، صاحب، نماد زن یا شهبانو که در زمینه ای سرآمد است، خانم سرخانه، موله، جانان، دلدار، (m بزرگ - مهجور ...
یار، عاشق، معشوقه، رفیقه، فاسق، موله، مول سایر معانی: معشوق یا معشوقه (ی شخص زن دار یا شوهردار)