پادگان، ساخلو، مقیم کردن، مستقر کردن سایر معانی: سربازان درون دژ یا پایگاه، در دژ مستقر کردن، اشغال نظامی کردن، در پادگان به خدمت واداشتن، محصور کردن، دژ، استحکامات، قرارگاه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پادگان، ساخلو مستقل، پادگان مجزا سایر معانی: پادگان، ساخلو مستقل، پادگان مجزا
جیرۀ عادی [علوم نظامی] مقدار غذایی معین که یک سرباز در هنگام استقرار در مکانی خاص مصرف میکند
واژههای مصوب فرهنگستان
ایالت نظامی
کلبه یا اطاقک موقتی، سرباز خانه، منزل کارگران، انبارگاه، در سربازخانه جادادن سایر معانی: (معمولا جمع) خوابگاه سربازان، ساختمان (های) سربازخانه، (جمع) پادگان، در سربازخانه یا ساختمان کارگری ج ...
دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات سایر معانی: پناه، مدافع، حامی، دفاع کردن [فوتبال] دفاع کردن
دژ، پناه گاه، سنگر، قلعه نظامی، محل امن سایر معانی: محل مستحکم، قلعه، کتل، کوت، کلات