garrison
معنی
پادگان، ساخلو، مقیم کردن، مستقر کردن
سایر معانی: سربازان درون دژ یا پایگاه، در دژ مستقر کردن، اشغال نظامی کردن، در پادگان به خدمت واداشتن، محصور کردن، دژ، استحکامات، قرارگاه
سایر معانی: سربازان درون دژ یا پایگاه، در دژ مستقر کردن، اشغال نظامی کردن، در پادگان به خدمت واداشتن، محصور کردن، دژ، استحکامات، قرارگاه
دیکشنری
پادگان
اسم
garrison, presidio, garrison houseپادگان
garrisonساخلو
فعل
garrison, settleمقیم کردن
station, plant, garrisonمستقر کردن
ترجمه آنلاین
پادگان
مترادف
barracks ، base ، camp ، citadel ، command post ، encampment ، fortification ، fortress ، stronghold