کشتی جنگی، ناو، نبرد ناو سایر معانی: نبردناو، ناو، کشتی جنگی [عمران و معماری] رزمناو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دژ، قلعه، قصر، رخ سایر معانی: ارگ، کلات، کاخ، کوشک، (شطرنج) رخ (rook هم می گویند که از ریشه ی فارسی است)، قلعه رفتن، دژدار یا قصر دار کردن، در دژ یا قصر جادادن، در شطرنج ر
دژ، ارک، سنگر، قلعه نظامی سایر معانی: (پدافند شهرها در سابق) قلعه ای که بربلندی باشد، کوت، کلات، ارگ، هر چیز که ورود به آن مشکل باشد، پناهگاه، مامن، ساخلو، برج و بارو، استحکامات، پایگاه ...
دفاع، حمایت، مدافعه، پدافند، محافظت، استحکامات سایر معانی: پناه، مدافع، حامی، دفاع کردن [فوتبال] دفاع کردن
پادگان، ساخلو، مقیم کردن، مستقر کردن سایر معانی: سربازان درون دژ یا پایگاه، در دژ مستقر کردن، اشغال نظامی کردن، در پادگان به خدمت واداشتن، محصور کردن، دژ، استحکامات، قرارگاه
دژ، پناه گاه، سنگر، قلعه نظامی، محل امن سایر معانی: محل مستحکم، قلعه، کتل، کوت، کلات
برج، قلعه بلند بودن سایر معانی: (مانند برج) بلند بودن، سر به فلک کشیدن، دکل آنتن، دژ، قلعه، ارگ، (شخص یا دستگاه) یدک کش، بکسل کننده، قلعه مثل برج بلند بودن [عمران و معماری] برج [کامپیوتر] بر ...