نامزد زن یادختر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نامزدی، اطمینان، اعتماد، پیمان ازدواج سایر معانی: (قدیمی)، اعتقاد، ایمان، قول ازدواج، قول و قرار [حقوق] قول، قول ازدواج (نامزدی)
نامزد، نامزدشده، نامزد درگفتگوی ازعروس
کج کلاه، جوان شیک، مردیکه خیلی بزن توجه دارد سایر معانی: (قدیمی) شیک پوش، فکلی، خودآرا
گردنکشی، طلب حق، دعوت بجنگ، رقابت کردن، بمبارزه طلبیدن، سرپیچی کردن سایر معانی: ستیزه جویی کردن، برمخیدن، به مبارزه طلبیدن، ستیزیدن، چالش کردن، عرض اندام کردن، نفس کش طلبیدن، هماورد جویی کرد ...
رد، ضدیت، مخالفت، تضاد، تناقض، مغایرت، ضد گویی، خلاف گویی، عدمتناسب سایر معانی: تباین، تکذیب، انکار، آخشیج، محاجه، پادگویی، (شخص یا چیز) متناقض [برق و الکترونیک] تکذیب، نقض، تناقض گویی [نساج ...
ضدیت کردن، شیر کردن، بمبارزه طلبیدن، تحریک جنگ کردن سایر معانی: مقابله کردن، رودررویی کردن، هم رویی کردن، تو روی (کسی) ایستادن، چالش کردن، تمرد کردن، سرپیچی کردن، عرض اندام کردن، (کاملا و به ...
رفیقه، دلبر سایر معانی: دوست دختر، معشوقه
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام سایر معانی: گردنکشی، insurgency تمرد
خود رایی، خود سری، اطمینان بیش از حد سایر معانی: اطمینان بیش از حد
یار، عاشق، معشوقه، رفیقه، فاسق، موله، مول سایر معانی: معشوق یا معشوقه (ی شخص زن دار یا شوهردار)
مقاومت، مخالفت