لیست واژه‌ها

federal communications commission

اداره ی ارتباطات دولت فدرال (یکی از بخش های دولت فدرال امریکا که کارش سرپرستی ایستگاه های رادیو و تلویزیون و تلفن و تلگراف و ماهواره ها و غیره می باشد) [برق و الکترونیک] کمسیون ارتباطات فدرا ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

federal privacy act

[کامپیوتر] قانون فدرال که از آشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد آن جلوگیری می کند

دیکشنری انگلیسی به فارسی

federal reserve note

(امریکا) اسکناس

دیکشنری انگلیسی به فارسی

federal trade commission

(امریکا) اداره ی سرپرستی بازرگانی دولت فدرال (که کار آن سرپرستی بر امور بازرگانی و جلوگیری از تقلب یا رقابت غیرمنصفانه و غیره است)

دیکشنری انگلیسی به فارسی

federalism

فدرالیسم، اصل دولت ائتلافی سایر معانی: نظام حکومت فدرال (اصل خودمختاری ایالت ها در زیر چتر یک دولت مرکزی)، هواداری از نظام فدرال، فدرال گرایی، همبستگان گرایی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

federalist

طرفدار دولت فدرال سایر معانی: هوادار نظام فدرال، فدرال گری، (f بزرگ ـ امریکا) هوادار حزب فدرالیست و اصول آن (federalistic هم می گویند)

دیکشنری انگلیسی به فارسی

code of federal regulation

[حقوق] مجموع مقررات سازمانهای دولت فدرال ایالات متحده آمریکا

دیکشنری انگلیسی به فارسی

world federalist

طرفدار حکومت جهانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

bill of exchange

برات، حواله یا برات کتبی غیر مشروط [حسابداری] برات یا حواله کتبی [حقوق] برات (ارزی)، حواله

دیکشنری انگلیسی به فارسی

confederate

متفق، متفق، موتلف، هم پیمان، متحد، متفق کردن سایر معانی: (جنگ های داخلی امریکا - c بزرگ) وابسته به ایالات جنوبی، جنوبی، طرفدار جنوب، (در امور غیرقانونی) همدست، شریک جرم، توطئه گر، عضو کنفدرا ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

national

شهروند، تبعه، قومی، ملی، وابسته به قوم یاملتی سایر معانی: مردمگانی، هاوشی، میهنی، میهن دوستانه، همگانی، عمومی، مربوط به سرتاسر کشور، (امریکا) فدرال (در برابر: ایالتی state)، (معمولا جمع) مسا ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

overdo

بحد افراط رساندن، بیش از حد انجام دادن سایر معانی: زیاده روی کردن، افراط کردن، بیش روی کردن، فزون کاری کردن، بسیارگری کردن، زیادی پختن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید