ترسو، چموش، تغییر پذیر، لاسی، اهل حال، رم کننده سایر معانی: رموک، رمنده، بی وفا
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فعال، سرزنده سایر معانی: پرشوق و ذوق، خواهان، پر حرارت، پرانرژی، پرشور، دارای دل و دماغ، داغ، دلیرانه، متهورانه، با روح، روح دار، جاندار، دلبر
موهومات، موهوم پرستی سایر معانی: خرافه، کژباور، خرافه پرستی، کژ باوری، خرافات
ترسناک، عظیم، مهیب، فوق العاده، هولناک سایر معانی: ترس انگیز، ترس آور، خوف انگیز، هول انگیز، وحشت انگیز، بسیار، ستهم، زیاد، شدید، (عامیانه) معرکه، عالی، خوب، محشر
وحشت زده کردن، مرعوب کردن سایر معانی: (سخت) ترساندن
پایدار، ثابت قدم، مصمم سایر معانی: پر اراده، دارای عزم راسخ، جا نخوردنی، کسی که تردید به خود راه نمی دهد، مصممانه
شجاعت، دلاوری، بهادری سایر معانی: valiancy بهادری، مردانگی
شجاع، دلاور، مرد، دلیرانه، نیرومند، تهمتن، بهادر سایر معانی: مصممانه، سرسختانه، دلاورانه، پیگیر، دلیر، متهور، گزیرا، هنگمند
شجاعت، دلیری، اهمیت، دلاوری، ارزش شخصی و اجتماعی، ارزش مادی سایر معانی: رشادت، بی باکی، تهور، دلاوری (انگلیس: valour)
متهور، خطر ناک، مخاطره امیز، پر مخاطره، با تهور سایر معانی: مخاطره آمیز، پرخطر، سیجناک، ریسک دار، آمد و نیامددار
اضطراب پسربچه از اخته شدن به دست پدر به دلیل احساسات جنسی نسبت به مادر [روانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان