رشا، گوزن، اهوبره، حنایی، بچه زاییدن، اظهار دوستی کردن، تملق گفتن سایر معانی: چاپلوسی کردن، بادمجان دور قاب چیدن، مداهنه کردن، پلواس کردن، دست بوسی کردن، کرسیدن، (در مورد سگ) دم تکان دادن و ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوشامد گو سایر معانی: متملق، چاپلوس، سبزی پاک کن
دم لابه سایر معانی: مداهنه، تملق، سبزی پاک کنی، مداهنه کننده
مداهنه کنان، متملقانه، چاپلوسانه، ازروی سبزی پاک کنی
چاپلوس، چکمه کسی را لیسیدن، تملق گفتن از سایر معانی: (امریکا - عامیانه) چاپلوسی کردن، چکمه لیسی کردن، پابوسی کردن، مداهنه گری کردن
از ترس دولا شدن، چندک زدن سایر معانی: (از سرما یا ترس) خود را جمع کردن، کز کردن، چندیدن، ترسیدن و لرزیدن، ترس و لرز نشان دادن، احساس چندش کردن
چاپلوسی کردن، خود شیرینی کردن، تحبیب کردن، خوش خدمتی کردن
چاپلوسی، خوش ایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق سایر معانی: تعریف زیادی، مداهنه، لاوه، شفرا، آشمال، پلواس، موس موس
سجده کردن، کرنش کردن، پیشانی بر زمین نهادن، (مجازی) زیاده خود را کوچک کردن، (سابقا در چین) زانو زدن و پیشانی را بر زمین قرار دادن (به نشان احترام به سلاطین و بزرگان)، سجودچینی که عبارت است ا ...
خاصگی، عزیز دردانه، شخص یا جانور سوگلی، نوکریا وابسته چاپلوس سایر معانی: (تحقیرآمیز) سوگلی (به ویژه اگر اهل چاپلوسی باشد)، از خواص، مقرب، محبوب، افسر جز، یاور، پایور، مامور دونپایه، (مهجور) ...
پست، چاپلوس، دون، شایسته نوکران سایر معانی: وابسته به بردگان، بردگی، (قدیمی) برده، برده مانند، نوکرانه، چاکرانه، زبون، نوکر ماب، اهل خوش خدمتی، بله قربان گو، سرسپرده، کاسه لیس
اب دهان، کشتی حامل بردگان، برده فروش، تاجر برده، اب افتادن دهان، اب دهان روان ساختن، گلیز مالیدن، بزاق از دهان ترشح کردن، چاپلوسی کردن سایر معانی: (از گوشه های دهان) آب دهان روان کردن، گلیز ...