تلفات، مرگ ومیر سایر معانی: تلف شدگی (تلفات)، مرگ (در اثر جنگ یا فاجعه)، کشته، میر، هلاکت، مرگی، مرگباری، کشندگی، مهلک بودن، مرگ آفرینی، شومی، بدیمن بودن، بدفرجامی، سرنوشت بد، مقدر شده، تقدی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[بهداشت] میزان کشندگی
فلاکت، مصیبت، فاجعه، بلای ناگهانی سایر معانی: پایان ناگهانی و تباهگر، دژفرجام، فروگشت، شکست دهشتناک، انهزام، بلا، سانحه، (در نمایش به ویژه در تراژدی) صحنه ی نهایی و سرنوشت ساز (که در آن قهرم ...
فوت، مردگی، مرگ، درگذشت، فنا، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ سایر معانی: وفات، موت، تلف شدن زندگی، مرگ و میر، نابودی، تباهی، از میان رفتن، مرگ مانند، مرگسان، قتل، خونریزی، اعدام، (مهجور) هر ...
گمراهی، ضلالت، عدم، فقدان، خسارت، زیان، ضرر، خدشه، خسران، مرگ، اتلاف، باخت، خسار سایر معانی: عمل از دادن یا از دست رفتن، لاو، لطمه، صدمه، گم گشتگی، گمبود، افت، کاهش، کشته شدگان، تلفات، خسارا ...
گذاشتن چیزی در جای عوضی
مرگ ومیر، بشریت، میرش، متوفیات سایر معانی: میرایی، مرگ پذیری، فناپذیری، میرندگی، شمار یا میزان شکست ها و ناکامی ها، انسان ها، آدمیزادگان، بشر، میزان (یا درصد) مرگ و میر (death rate هم می گوی ...