نقض عهد، خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی دینی سایر معانی: نابکاری، نق عهد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساختگی، دروغین، بدلی، وانمودین، ظاهری، بخود بسته، غیر واقعی
مدعی، سالوس، وانمودگر، عذراورنده، مدعی تاج وتخت سایر معانی: متظاهر
ادعا کردن، اظهار کردن، تدریس کردن، ابراز ایمان کردن سایر معانی: اقرار کردن، اذعان کردن، ابراز کردن، خستو شدن، آشکار گویی کردن، فاش گفتن، (مذهب یا عقیده ی خود را) اعلام کردن، اشهد گفتن، (به ع ...
بر گرداندن، تکرار کردن، جور ساختن، تا زدن سایر معانی: (به ویژه آزمایش های علمی) تکرار کردن، به نتیجه ی مشابه رسیدن، چندباره کردن، پدیسار کردن، (به ویژه برگ) همتایه، (بر روی خود) تا شده، (آما ...
تظاهر، وانمود، ظاهر سازی، تشبیه، تقلید، شبیه سازی، تمارض سایر معانی: جعل، تمار [حسابداری] شبیه سازی [شیمی] شبیه سازی، همانند سازی [سینما] نظیره سازی - شبیه سازی [عمران و معماری] تیر تیغه رو ...
ترکیبی، مرکب از مواد مصنوعی، همگذاشت سایر معانی: تولید شده از راه ترکیب شیمیایی (در برابر: یافت شده در طبیعت)، هم نهشته، هم نهاده، مصنوعی، ساخته، (زبانشناسی - دستور زبان) ترکیبی، صرفی، آمیخت ...
عابد ریاکار، خشکه مقدس، زهد فروش، مقدس ریایی سایر معانی: (نام شخصیت اول نمایشنامه ی مولیر) تارتوف، tartufe شخصیت نمایشنامه مولیر مقدس ریایی
رمز، حیله، خدعه، شیادی، بامبول، شعبده بازی، فوت و فن، لم، نیرنگ، حقه، خار کردن، حیله زدن، بامبول زدن، حقه بازی کردن، شوخی کردن سایر معانی: شیطنت، دست انداختن، کلک، شیله، گول زنی، فریب، حقه ب ...
(امریکا - عامیانه) بدون نقشه و آمادگی قبلی نطق (یا عمل) کردن
این واژه برگرفته از زبان فرانسه است و به معنی ترفند (حقه)های سینمایی میباشد. در ضمن در لابراتوار فیلم به کلیه کارهای اعمال شده روی فیلم اعم از تهیه تیتر ابتدا، انتها، دیزالو، فید ...
فرهنگ واژههای آزاد