از بین بردن، تسویه کردن، بهم زدن، منتفی کردن، حساب را واریز کردن، برچیدن، مایع کردن، بصورت نقدینه دراوردن، تسویه حساب کردن سایر معانی: واریز کردن، پرداختن، (در مورد شرکت در حال ورشکستگی و غی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرکز تجارت، محل داد وستد، بازار، فروختن، به بازار عرضه کردن، در بازار داد و ستد کردن، در معرض فروش قرار دادن سایر معانی: محل خرید و فروش، سرزمین از نظر بازرگانی، خرید و فروش، دادوستد، مظنه ی ...
بازار، مرکز بازرگانی، مرکز حراج سایر معانی: مرکز تجارتی، سوداگرخانه، (مهجور) بازار مکاره
اسکناس، پول کاغذی سایر معانی: اسکناس، پول کاغذی
سخنرانی تند وانتقادی سایر معانی: هر یک از خطابه های دموستن (demosthenes) بر علیه فیلیپ پادشاه مقدونیه
دو طرفه، دو جانبه، متقابل سایر معانی: دوسویه، هردوسر، برابر کنشی، (دستور زبان) دوسویه، مقابل و معکوس، وارونه و برابر، تبادل پذیر، معوض، (ریاضی) (عدد) متقابل، متعاکس، باژگون، عمل متقابل [سینم ...
دادن، ارائه دادن، تحویل دادن، در اوردن، ترجمه کردن، تسلیم داشتن سایر معانی: عرضه کردن، تسلیم کردن، صرفنظر کردن، واگذار کردن، عمل به مثل کردن، جواب دادن، تلافی کردن، پس دادن، بازگرداندن، پس ف ...
قابل انتقال، انتقال پذیر سایر معانی: قابل واگذاری [برق و الکترونیک] قابل انتقال [زمین شناسی] قابل انتقال [حقوق] قابل انتقال، قابل واگذاری [آمار] قابل انتقال ...
مجموعه، خزانه داری، خزانه، گنجینه، گنج سایر معانی: گنجکده، گنج خانه، گوهرکده، (معمولا t بزرگ) وابسته به خزانه داری، جنگ، گرد آورد، (مجازی) گنجینه، گلچین، صندوق دولت، (t بزرگ - با: the) وزارت ...
کامیون، واگن روباز، مبادله، بارکش، معامله خردهریز، چرخ باربری، معامله کردن سایر معانی: (انگلیس) واگن باری، واگن بی سقف، (با کامیون) حمل کردن، باربری کردن، ماشین باری، (در اصل) چرخک (به ویژه ...
تعداد کل بارگُنجهای تخلیهشده از یک شناور و/ یا بارگیریشده بر آن در هر سفر [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
← برنامۀ سرنگ و سوزن [اعتیاد]