reciprocal
معنی
دو طرفه، دو جانبه، متقابل
سایر معانی: دوسویه، هردوسر، برابر کنشی، (دستور زبان) دوسویه، مقابل و معکوس، وارونه و برابر، تبادل پذیر، معوض، (ریاضی) (عدد) متقابل، متعاکس، باژگون، عمل متقابل
[سینما] ارزش معکوس
[عمران و معماری] متقابل - دو طرفه
[برق و الکترونیک] متقابل، دو جانبه، هم پاسخ
[حقوق] متقابل، معوض، دوجانبه
[نساجی] دوسو - دوجانبه - دوطرفه - معکوس - وارونه
[ریاضیات] دو سو، دو طرفه، رفت و برگشتی، معکوس، متقابل، وارونه، عکس، وارون، متعاکس، معکوس، متناسب معکوس، متقابل
[پلیمر] متقابل، دوطرفه، معکوس
سایر معانی: دوسویه، هردوسر، برابر کنشی، (دستور زبان) دوسویه، مقابل و معکوس، وارونه و برابر، تبادل پذیر، معوض، (ریاضی) (عدد) متقابل، متعاکس، باژگون، عمل متقابل
[سینما] ارزش معکوس
[عمران و معماری] متقابل - دو طرفه
[برق و الکترونیک] متقابل، دو جانبه، هم پاسخ
[حقوق] متقابل، معوض، دوجانبه
[نساجی] دوسو - دوجانبه - دوطرفه - معکوس - وارونه
[ریاضیات] دو سو، دو طرفه، رفت و برگشتی، معکوس، متقابل، وارونه، عکس، وارون، متعاکس، معکوس، متناسب معکوس، متقابل
[پلیمر] متقابل، دوطرفه، معکوس
دیکشنری
متقابل
صفت
mutual, reciprocal, reciprocating, polarمتقابل
bilateral, mutual, reciprocal, double-facedدو جانبه
bilateral, mutual, reciprocal, two-sidedدو طرفه
ترجمه آنلاین
متقابل
مترادف
changeable ، companion ، complementary ، convertible ، coordinate ، correlative ، corresponding ، dependent ، double ، duplicate ، equivalent ، exchangeable ، fellow ، give and take ، interchangeable ، interdependent ، matching ، mutual ، reciprocative ، reciprocatory ، twin