مزیت، برتری، تفوق، خوبی، رجحان، شگرفی، ممتازی، علو مقام سایر معانی: عالی بودن، فرازانی، والایی، بهی، ارجمندی، تعالی، مهستی، ویژگی (خوب)، (جمع) محسنات، حسن، کمال، علو، فضیلت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بطورخیلی خوب، بسیارخوب، بطورعالی یاپسندیده
[آمار] نرم افزاری محصول شرکت مایکروسافت زیرمجموعه office که برای کار های آزمایشگاهی و کار با حجم زیادی داده مناسب می باشد .
[کامپیوتر] برنامه مایکروسافت اکسل .
به تمام معنی، عالی، برجسته، برجسته shahnameh is an epic poem par excellence شاهنامه یک شعر حماسی عالی است a teacher par excellence یک معلم تمام عیار، بتمام معنى
جناب عالی، جناب اقای
ذره، اس، نقطه، ذره کوچک، رتبهء اول، ستاره یا قهرمان تیمهای بازی، تک خال، خیلی عالی، تک خال زدن سایر معانی: آس، خبره، کارشناس، کاملا شکست دادن، بردن از (معمولا با out)، (عامیانه) نمره ی الف گ ...
پسندیده، قابل تحسین، ستوده، قابل پسند، خیلی خوب سایر معانی: ستودنی، تحسین انگیز، شایسته، عالی، بسیار خوب
ملایمت، نرمی سایر معانی: وسیله ی پذیرایی، (جمع) تسهیلات، (چیز) خوشایند، وسیله ی رفاه، خوشایندی، سازگاری، مطبوعیت
پسند، انتخاب، چیز نخبه، برگزیده سایر معانی: گزینش، چاره، گزینه، گزیر، امکان، شخص یا چیز گزیده شده، منتخب، (بهترین و برگزیده ترین بخش یا نوع) شاهوار، نخبه، خوب، گزیده، گل سرسبد [نساجی] انتخاب ...
تق تق، رخنه، شکاف، کاف، ترق و تروق، انشقاق، ترک، ترکیدن، ترکانیدن، را بصدا دراوردن، شکاف برداشتن، تق کردن، تق تق کردن سایر معانی: ترک خوردن، ترک برداشتن، ترک دار کردن یا شدن، ترک انداختن، کف ...
علوم مهندسى : محدب