الکترونیک : دماى جیوه متراکم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] شرط جنبی
[ریاضیات] عمل شرطی
متفق، متفق، موتلف، هم پیمان، متحد، متفق کردن سایر معانی: (جنگ های داخلی امریکا - c بزرگ) وابسته به ایالات جنوبی، جنوبی، طرفدار جنوب، (در امور غیرقانونی) همدست، شریک جرم، توطئه گر، عضو کنفدرا ...
کشورگان [علوم سیاسی و روابط بینالملل] اتحادیهای مرکب از چند ایالت خودمختار یا کشور که با حفظ حاکمیت خود برای نیل به اهداف مشترک، امور سیاست خارجی و دفاعی را در یکی از ایالت ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بنگاه چندپیشه [اقتصاد] کسبوکاری که به چیدمان افقی بنگاههایی با فعالیتهای متفاوت و با مشترکات بسیار کم میپردازد
[زمین شناسی] کنگلومرا یک نوع سنگ رسوبی که از ذرات درشت در اندازه گراول ترکیب یافته است.
[زمین شناسی] یخ کنگلومرایی تمام انواع یخ شناور که در اثر فشارش یا تراکم به یک توده تبدیل شده اند. این اصطلاح اشاره به محتوای یک توده یخ دارد نه به تمرکز آن.
[زمین شناسی] کنگلومرایی تعلق داشتن به کنگلومرا، تشکیل شده یا دارای خصوصیات کنگلومرا.
مهم، عمده، قابل توجه، شایان، پر مایه سایر معانی: شایان ملاحظه، کرامند، فراوان، کلان
مواظب، بافکر، با ملاحظه سایر معانی: (رعایت کننده ی حال دیگران) با ملاحظه، دلسوز، پایمرد، محتاط
[حقوق] بلاعوض یا غیر معوض بودن (معامله یا تعهد)